سحر وب

خطی ننویسم که آزار دهد کسی را

سحر وب

خطی ننویسم که آزار دهد کسی را

عید فطر مبارک!

 


عید فطرت مبارک
یادته ؟ اولین روزهایی که دل میدادیم و گلوه میگرفتیم؟ تا صبح بیدار بودیم و به چشمان خواب زده میخندییم؟ تا صبح ... وقت اذان صبح ! بعضی شب ها یادمان میرفت که صبح باید روزه بگیریم و حسابی از خورد و خوراک افتاده بودیم ... یادته ؟ یادته خورشید کم مانده بود طلوع کنه و ما هنوز حرف داشتیم برای درد و دل ! یادته ؟ یادته آنسال ؟ 81 بود یا 82 ؟ سالش زیاد مهم نیست ! مهم اینکه ما آن روزها را داشتیم ... مهم اینکه ما از گرسنگی و تشنگی نمردیم و عید فطر را دیدیم!
مگه چند ساعت گرسنگی و تشنگی میتونه ما را از پا در بیاره؟
عید فطر مبارک باد.....

اولین سلام

سلام

یک وبلاگ و اینهمه ماجرا؟

         آنهایی که به این وبلاگ هر از چند سری میزنن متوجه مشکلات من هستند! از روز تولد این وبلاگ تا کنون سه چهار بار مدیریت ( کله گنجکی ) عوض شد. یکی ساخته داده دست یکی اون هم داده دست یکی دیگه و ... الان هم مدتیه دست من افتاده!  فکرهای ناجور نکنید نه کودتایی در کار بوده و نه ماجرای هک و هکری و نه چیز دیگه ... یکی با میل و رغبت داده و یکی هم با اکراه قبول کرده اما با ...    

         ... متاسفم که بعضی از چیزها را نمی توانم بنویسم تا این حد خواستم بنویسم و خودم را خالی کنم ... در مطلب قبلی نوشتم که چرا بعد از مدتها پرهیز خودم را شکستم و اینجا را دوباره راه انداختم. شاید هرگز کسی این مطلب را نخوانده باشه و نداند که چه شد این وبلاگ کارش به اینجا کشید؟ وبلاگی که هر روز و هر هفته بروز میشد سال هاست اینطوری دارد خاک می خورد ( البته خاک می خورد امیدوارم دیگر اینطور نشود) بگذریم...

         دست راستم را با تمام وجود در روی قلبم می گذارم و قول میدهم خواننده های  این وبلاگ هرگز در کامنت هایشان هیچ حرف بد و زشتی نخواهند زد و بنده هم همانطوری که تا حالا هیچ وقت دست از پا خطا نکرده ام از این به بعد هم نخواهم کرد ... امید وارم این قول مرا بپذیرید و قسمت کامنت وبلاگم را آزاد کنید تا شاید یک بنده خدایی خواست درد دلی کنه امکان داشته باشد! چون مدتهاست که این قسمت نمی دانم به چه جرم ناکرده ای فیلتر شده و امکان مشاهده آن حتی برای خودم نیز میسر نمی باشد.

18-7-1386 سحر