-
عیدتان مبارک...
شنبه 9 فروردین 1393 04:19
امشب داشتم دنبال مطلبی در مورد ... میگشتم و یکی از گزینه هایی که گوگل برام پیدا کرد وبلاگ تاریخ شفاهی بود! وقتی صفحه باز شد دیدم درست حدود یک سال قبل اینجا آخرین یاداشت خودم را نوشتم و بعدش اینجا را بکلی فراموش کردم. من آدم بی معرفتی نیستم که دوستام را فراموش کنم ! اما این روزها به کارهایی گوناگون متفرقه زیادی مشغول...
-
فراموشی
شنبه 31 فروردین 1392 02:26
من اصلاً دلم میگیره اگر بخوام از کسی گلایه بکنم! آخه معنی نداره بی جهت دل کسی را بشکنی و با خودم می گم آخرش که چی؟ اما ... امروز رفتم بعد از مدتها به وبلاگ یکی از دوستان قدیم سر زدم کسی که هر روز بهم سر میزد وقتی توی بلاگر خونه داشتم و بعد هم توی پرشین خونه ساختم و بعد هم ... بگذریم رفتم که عید را بهش تبریک بگم و دیدم...
-
زمستان 91
پنجشنبه 5 بهمن 1391 19:13
-
هوا گرمه!
پنجشنبه 16 تیر 1390 01:29
سلام! بعد از ماه ها بی خبری از سری وبلاگ هایم امروز برای ثبت نام ترم تابستانی دانشگاه مجبور شدم تا یکی دو ساعتی به نت وصل اجباری بشم و هر چه آدرس داشتم را یکی یکی تست کردم و با حواس جمعی که دارم فقط توانستم کنترل دوباره این وبلاگم را به دست بگیرم نمی دانم چه بر سر دیگر وبلاگ هایم آمده که امکان دیدنشان برایم میسر نشد!...
-
دستم به خورشید نمی رسد
جمعه 24 اردیبهشت 1389 04:08
دستم به خورشید نمی رسد نمی توانم به ابرها دست بزنم، هرگزبه خورشید نرسیده ام. هیچگاه کاری را که تو می خواستی انجام نداده ام. دستم را تا جایی که میتوانستم دراز کردم شاید بتوانم آنچه را که تو میخواستی به دست آورم. انگار که من آن نیستم که تو میخواهی. برای اینکه نمیتوانم به ابرها دست بزنم یا به خورشید برسم. نه، نمی توانم...
-
سلام
جمعه 16 مرداد 1388 14:55
با شرمندگی باید یک اعترافی بکنم آن هم اینکه امروز داشتم سایتی رو روی سرور ویندوز 2000 تست میکردم و بطور اتفاقی صفحه وبلاگم را باز کردم و با دیدنش کلی قصه ام گرفت که چرا توی این همه مدت بهش سر نزدم!؟ با اینکه هر روز برای خودش دردسرها و مشکلات خاص خودش را داره اما با همه اینها زمان چقدر تند میگذره... حضور ذهن ندارم که...
-
سرگرمی
یکشنبه 14 بهمن 1386 23:38
سرگرمی تو ... شده بازی با این دل غمگین و خستم یادت نمی یاد... اون همه قول و قرارهایی که با تو بستم با اینهمه ظلم ... تو ببین باز چه جوری پای اینهمه قول و قرار من نشستم نشکن دلم رو... به خدا آهم میگیره دامنت رو عاقبت یک روز نگو بی خبری ... نگو نمی دونی دلم پراز یک نفرین سینه سوز نگو بی خبری ... نگو نمی دونی وقتی که...
-
فرا رسیدن ماه محرم
شنبه 22 دی 1386 18:39
فرا رسیدن ماه محرم را به همه دوستان خوبم تسلیت عرض می کنم و فلشی را که چند سال پیش به همین مناسبت ساخته بودم را دوباره لینکش را اینجا قرار دادم ... خیلی ساده و کم حجمه
-
اتمام مرحله اول ساخت قابل
جمعه 14 دی 1386 06:30
سلام ... در ساعت ۶:۲۵ روز جمعه مورخه ۱۳۸۶/۱۰/۱۴ کار طراحی و ساخت قالب برای وبلاگم در بلاگ اسکی تمام شد! حدود ۱۲ ساعت کار مدام روی این قالب صورت گرفت تا جوابگوی خواسته های اولیه ام توی این سایت بشه! چون اولین بارم بود که برای بلاگ اسکی قالب درست میکردم خیلی سخت بود و هیچ آشنایی با کدهاش نداشتم و ... خلاصه خیلی سخت بود...
-
یک سلام عاشقونه
سهشنبه 11 دی 1386 15:33
فکر کنم سال ۱۳۸۲ بود که ترانه ای از اندی را شنیدم و به نظرم خیلی جالب آمد و تصمیم گرفتم که ازش یک کلیپ بسازم و خیلی هم روش کار کردم و نمی دانم چه شد که نصفه رهاش کردم ( نمی دانم و نمی دانم که نه ) دیگه نشد روش کار کنم تا چند روز پیش که تصمیم گرفتم هر طوری شده کار ساختش را به اتمام برسونم! آهان یادم آمد فاجعه زلزله بم...
-
دولت عشق
سهشنبه 27 آذر 1386 02:13
چشماتو واکن که سحر تو چشم تو بیدار بشه صدا بزن اسممو تا زمستونم بهار بشه وقتی تو نیستی تو خونه یه غم نه صد غم چیزی نیست توی دلم میگم که کاش دلم هزار هزار بشه اون که میون منو تو خط جدایی کشیده دل میگه نفرینش کنم به دردمون دچار بشه سر به ستاره میزنم سکه ماهو میشکنم یه روز اگه دستای من با دستای تو یار بشه با من بمون با...
-
JOSIE MARAN
جمعه 23 آذر 1386 03:34
JOSIE MARAN برای دیدن بقیه عکس ها کلیک کنید
-
صدای پای زمستان
پنجشنبه 22 آذر 1386 02:30
صدای پای زمستان به گوش میرسد نمی دانم این روزها خانه زندان است یا که زندان خانه من است دیگر در کوچه ها ازدحامی نیست همه در حرکتند، تند و شتابان همه می خواهند زود برسند اداره ، مدرسه و یا خانه و باز حرکت . جنب و جوشی دیگر صدای پای زمستان به گوش میرسد و صدای زوزه باد از پشت درهای کیپ شده از پشت پنجره ای که روزهاست باز...
-
فوتبال!
جمعه 16 آذر 1386 05:01
معمولا شب های پنجشنبه که فرداش قرار بود تا ظهر بخوابم ( البته الان بیکارم و هر روز خدا برام جمعه است) تا صبح با بچه ها چت میکردم موقعی متوجه گذشت زمان میشدیم که میدیدیم هوا داره روشن میشه و ما هنوز نمازمان را نخواندیم و هول هولکی بلند میشدیم یکی یکی می رفتیم سر نماز و اما با همه اینها دیس کانکت نمی شدیم و ... عجب شب...
-
شاید شما هم شنیده باشید که!!!؟؟؟
چهارشنبه 14 آذر 1386 20:42
در چند روز گذشته در شهر تبریزچندین بار زلزله شدید رخ داد و البته خوشبختانه هیچ اتفاق ناگواری شکر خدا رخ نداد. تا اینجای حرفم هیچ جای گله و شکایتی نیست! یعنی من که نمی توانم از خداوند مالک همه چیز و همه کس بخاطر فرستادن زلزله شکایت کنم! ملک خودشه و به قول معروف چهار دیواری و اختیاری! اما حرف من از پیش کشیدن زلزله تبریز...
-
تعدادی عکس از دختران دم بخت دنبال شوهر روسی!
سهشنبه 13 آذر 1386 02:01
2007 عکس دختران روسی دم بخت ودنبال شوهر!
-
کاسه ای زیر نیم کاسه! یا فروش هوا با کارت هوشمند!!!
جمعه 9 آذر 1386 01:49
توی صف طویل بنزین ایستاده بودم وماشین جلویم یک پیکان بود و خرامان وخرامان داشتیم به پمپ ها نزدیک میشدیم یک ربع بعد نوبت ما شد! اون توی پمپ اول و من جلوی پمپ دوم توقف کردم و پیاده شدم تا با قرار دادن کارت سوختم نازل را بردارم ... چون طرف دیگر پمپ مشغول بود منتظر ایستادم و مردی که راننده پیکان بود کارتش را گذاشت و شروع...
-
این پست وبلاگ عکس سحر وب می باشد
یکشنبه 27 آبان 1386 23:57
Lee Young Ae - آلبوم شماره 2 لی یانگ آئی * سریال جواهری در قصر - یانگوم بزرگ - لی یانگ آئی تعداد عکس 20 قطعه - آلبوم عکس وبلاگ سحر وب Lee Young Ae [01] Lee Young Ae [02] Lee Young Ae [03] Lee Young Ae [04] Lee Young Ae [05] Lee Young Ae [06] Lee Young Ae [07] Lee Young Ae [08] Lee Young Ae [09] Lee Young Ae [10] Lee...
-
شروع بکار وبلاگ جدیدم
یکشنبه 27 آبان 1386 12:52
سلام وبلاگ جدیدی را شروع کردم که قراره توش فقط عکس بگذارم! فقط یک توضیح کوتاه بدم و آنهم اینکه ممکنه عکس خودت را توی این عکس ها یک روز پیدا کنی اما از عکس پرنو و سکسی خبری نیست و اگر دلت همچین عکس هایی را می خواهد از اینجا برگردی به نفعته... بازیگران - خواننده گان خارجی و ایرانی - آدم های مشهور - آدم های ناشناس -...
-
جای پای رهرو پیداست،
شنبه 26 آبان 1386 17:05
کیست این گم کرده راه ؟ این راه نا پیدا چه می پوید ؟ مگر او زین سفر، زین ره چه می جوید ؟ از این صحرا مگر راهی به شهر آرزویی هست ؟ بشهری بر کناره پاک هستی ؟ بشهری کش بباران سحر گاهی، خدایش دست و رو شسته است، بشهری کش پلیدی های انسان این پلید افسانه هستی ! نمی بینی ؟ کنار تک درختی خشک، زره مانده غریبی ؟ رهنوردی بینوا...
-
برنامه ریزی! یا هذیان های شبانه
پنجشنبه 24 آبان 1386 02:16
الان ساعت 2:20 دقیقه روز چهارشنبه است به عبارتی شب سه شنبه که فرداش میشه چهارشنبه! برای بعضی ها چهارشنبه است و برای بعضی ها هنوز سه شنبه تمام نشده و برای اکثر مردم امروز!؟ امروز چی دارم میگم برای اکثر مردمی که الان خواب هستن الان نه روز و نه شب و نه! وقتی خوابیدیم مگر زمان و مکان برای ما فرقی میکنن؟ مگر فرق میکنه توی...
-
اندر دل بی وفا
یکشنبه 20 آبان 1386 00:55
اندر دل بی وفا غم و ماتم باد آن را که وفا نیست زعالم کم باد دیدی که زمن هیچ کس یاد نکرد جز غم که هزاران آفرین بر غم باد
-
حواس پرتی!
پنجشنبه 17 آبان 1386 02:07
این روزها خیلی حواسپرت شدم و به زحمت می توانم ذهنم رو توی یک مطلب خاص متمرکز کنم ! وقتی کامپیوترم را روشن می کنم حواسپرتیم عود میکنه، اما این بار حواس پرتی کامپیوتریم ! شروع می کنم بیخودی به گشتن بی هدف میون فایل های قدیمیم و بعضی وقت ها هم اینترنت! اینترنت !؟ اما نه مثل سابق? چون اینترنت دیگه برام آن جاذبیت قبلی را...
-
کویر دل
پنجشنبه 17 آبان 1386 00:16
رفتی رو بی تو دلم پر درده پائیز قلبم ساکت و سرده دل که می گفتم محرم با من کاشکی میدیدی بی تو چه کرده ای که به شب هام صبح سپیدی بی تو کویری بی شامم من ای که به رنج هام رنگ امیدی بی تو اسیری در دامم من با تو به حرفم سنگ صبورم بی تو شکسته تاج غرورم با تو یه چشمه ام چشمه روشن بی تو یه جاده ام که سوت و کورم ای که به شب هام...
-
چند روز پیش ...
پنجشنبه 10 آبان 1386 23:44
چند روز پیش داشتم میرفتم آزمایشگاه تا نتیجه آزمایشم را بگیرم. سوار تاکسی شدم تا آنجا مشکل پارک ماشین نداشته باشم (( و هم اینکه سهمیه بنزینم را الکی توی ترافیک و شلوغی بهدر ندم! شاید لازم شد و یک کاری پیش آمد و رفتیم بیرون شهر! خب من که مثل بعضی ها نیستم که چندتا ماشین زاپاس داشته باشم و از بنزین شان استفاده کنم !!!))...
-
روزمره گی
شنبه 5 آبان 1386 01:06
روزمره گی! هر روز مثل روز دیگه! معلوم نیست امروز امروزه یا دیروزه؟ وقتی هر روزت شبیه روز قبلت باشه چکار باید بکنی؟ وقتی نمی دانی امروز چه روزیه! ؟خانه من سیاه است ...
-
یک روز پاییزی
جمعه 4 آبان 1386 01:44
یادته یک روز پاییزی نوشته بودم که ... امروز ظهر که نم نمک باران می بارید به مامانم هر چه التماس کردم بریم بیرون و زیر باران قدم بزنیم قبول نکرد! آخرش با داداش کوچولوم زدم بیرون و هنوز کمی از خونه دور نشده بودیم که داداشی گفت سردمه ودلخور برگشتیم خونه...عصرهم من مشغول انجام کارهام بودم که مامانم آمد پیشم و گفت برویم...
-
در فقدان خدا
یکشنبه 29 مهر 1386 19:55
در یک کلیسا، قایق بزرگی دیدم مثل دو بازوی گشاده. نه بادبان داشت، نه دکل- جز شمع هیچ چیز نداشت. انگار یک اسباببازی بود. بر بدنهاش با رنگ آبی نوشته شده بود: در فقدان خدا. بلافاصله به یاد تو افتادم: عشق من، این قایق کوچک، تو و زندگی توست. خلوص قلب تو که هزاران بار غرق شده، که باز هم هزاران بار در پهنهی دریا پیش رفته،...
-
Dear Sahar
یکشنبه 29 مهر 1386 02:18
Dear Sahar, Thank you so much for your nice email all the way from Iran!Where in Iran do you live? I understand that you have quite ablogging community over there. You have a great site, too bad that I can't read Farsi. I liked the music on it, though. :) I'm glad you are enjoying my blog and took the time to let me...
-
ادا
چهارشنبه 25 مهر 1386 01:06
... وقتی جوان بود دوست داشت ادای پیر مردهای عصا بدست را در بیاره! یک چوب دستی میگرفت دستش و دولا دولا راه میرفت مثل پیر مردها با صدای لرزان کش دار حرف میزد و همه را با این کارهاش به خنده وادار میکرد... اما حالا که خودش پیر شده ! قوز کمرش بهش اجازه نمی ده تا راست بیاستد و حتی برای یک لحظه هم که شده ادای جوانترها را در...