امشب داشتم دنبال مطلبی در مورد ... میگشتم و یکی از گزینه هایی که گوگل برام پیدا کرد وبلاگ تاریخ شفاهی بود!

وقتی صفحه باز شد دیدم درست حدود یک سال قبل اینجا آخرین یاداشت خودم را نوشتم و بعدش اینجا را بکلی فراموش کردم.

من آدم بی معرفتی نیستم که دوستام را فراموش کنم ! اما این روزها به کارهایی گوناگون متفرقه زیادی مشغول هستم که فرصت نوشتن را ازم میگرن.

اما عید نوروز و تعطیلات طولانی آن همیشه فرصتی بهم میده که سری به یادگارهای گذشته خودم بزنم...

خلاصه می کنم و می نویسم که ... دوستایی که همیشه با شنید نامتان قلبم به طپش مضاعف می افتد و همیشه آرزوی بهترین ها را براتون می کنم و امیدوارم هر جا هستید تن تان سالم بشد و زندگی به کامتان...

 

سعی می کنم هر از چند یادگاریه مختصری اینجا بگذارم و نشانی باشد برای گم نکردن همدیگر ...

دوستتان دارمدل شکسته و دوستم بداریدخجالت