کیست این گم کرده راه ؟ این راه نا پیدا چه می پوید ؟ مگر او زین سفر، زین ره چه می جوید ؟ از این صحرا مگر راهی به شهر آرزویی هست ؟ بشهری بر کناره پاک هستی ؟ بشهری کش بباران سحر گاهی، خدایش دست و رو شسته است، بشهری کش پلیدی های انسان این پلید افسانه هستی !
نمی بینی ؟ کنار تک درختی خشک، زره مانده غریبی ؟ رهنوردی بینوا مرده است و در چشمان پاکش، در نگاه گنگ و حیرانش، هزاران غنچه امید پژمرده است و با دستی که در دست اجل بوده است، بر آن تک درخت خشک، حدیث سرنوشت هر که این راه را رود کندست که :
« من پیمودم این صحرا، نه بهرام هست و نه گورش » !
کجا ؟ ای رهنورد گم کرده راه ؟ بیا برگرد !
3q